پالس دلافرنترالغتنامه دهخداپالس دلافرنترا. [ ل ُ دُ رُ ت ِ ](اِخ ) قصبه ای از اسپانیااز ایالت هوئلوا دارای 1600 تن سکنه . و آنرا بروزگار گذشته بندری بود که امروز از شن پوشیده شده است و از
پالیس دمنت نیلغتنامه دهخداپالیس دمنت نی . [ س س ُ دُ م ُ ت ِ ن ُ] (اِخ ) شارل . ادیب فرانسوی ، متولد در نانسی . وی از دشمنان انسکلوپدیست ها بود و در نمایشنامه ای موسوم به فیلسوفان نویسند
پرگسلغتنامه دهخداپرگس . [ پ َ گ َ ] (ق ) بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخه ٔ نخجوانی ) پرگست . دورباد. هرگز : گرچه نامردمیست ، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم ، پرگس . رود
mugsدیکشنری انگلیسی به فارسیلیوان ها، لیوان، فنجان، دهن کجی، ابخوری، دهان، عکس شخص محکوم، پوزه، کتک زدن
پالس دلافرنترالغتنامه دهخداپالس دلافرنترا. [ ل ُ دُ رُ ت ِ ](اِخ ) قصبه ای از اسپانیااز ایالت هوئلوا دارای 1600 تن سکنه . و آنرا بروزگار گذشته بندری بود که امروز از شن پوشیده شده است و از
پالیس دمنت نیلغتنامه دهخداپالیس دمنت نی . [ س س ُ دُ م ُ ت ِ ن ُ] (اِخ ) شارل . ادیب فرانسوی ، متولد در نانسی . وی از دشمنان انسکلوپدیست ها بود و در نمایشنامه ای موسوم به فیلسوفان نویسند
پرگسلغتنامه دهخداپرگس . [ پ َ گ َ ] (ق ) بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخه ٔ نخجوانی ) پرگست . دورباد. هرگز : گرچه نامردمیست ، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم ، پرگس . رود