musicدیکشنری انگلیسی به فارسیموسیقی، موزیک، اهنگ، غنا، رامشگری، خنیا، ساز، موزیکال، دارای اهنگ، موسقی دار
گشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرسهزدن، چرخیدن، دورزدن، سیاحت کردن، سیر کردن، طواف، گردش کردن، گردش ۲. تبدیلشدن، شدن، گردیدن