پاسنگلغتنامه دهخداپاسنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه در یک کفه ٔ ترازو نهند بجهت برابر کردن کفه ٔ دیگر. (برهان ). آنچه برای تساوی دو کفه ٔ ترازو نهند در کفه ٔ سبک . پای سنگ . پارسنگ
پرسناژلغتنامه دهخداپرسناژ. [ پ ِ س ُ ] (فرانسوی ، اِ) شخص مشهور و سرشناس . || شخصیت بازی که داخل ِ حوادث و موضوع نمایشنامه یا داستان باشد.
پاسنگلغتنامه دهخداپاسنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه در یک کفه ٔ ترازو نهند بجهت برابر کردن کفه ٔ دیگر. (برهان ). آنچه برای تساوی دو کفه ٔ ترازو نهند در کفه ٔ سبک . پای سنگ . پارسنگ
پرثنگالغتنامه دهخداپرثنگا. [ پ َث َ ] (اِ) پرثنها (در پارسی باستان : پرسنگ ، فرسخ ) از اوزان ایرانیان عهد هخامنشی و آن معادل سی اَسپرسا یا 4433 یا 5550 گز بود.(ایران باستان تألیف
پرسناژلغتنامه دهخداپرسناژ. [ پ ِ س ُ ] (فرانسوی ، اِ) شخص مشهور و سرشناس . || شخصیت بازی که داخل ِ حوادث و موضوع نمایشنامه یا داستان باشد.