پشیلغتنامه دهخداپشی . [ پ َ ] (اِ) مخفف پشیز است . و آن پول ریزه ٔ کوچک بغایت تنک و نازک باشد که از مس یا برنج سازند و سکه بر آن زنند. (برهان قاطع). پول ریزه : نرخ ... از پشی ر
پشیالغتنامه دهخداپشیا. [ پ ِ ] (اِخ ) موضعی در 45 هزارگزی جنوب غربی فلورانس از ناحیت تُسکان دارای 20 تن سکنه و کارخانه های ابریشم و حریربافی . (قاموس الاعلام ترکی ).
پشیزلغتنامه دهخداپشیز. [ پ َ ] (اِ) سکه ٔ مسین ساسانیان . || شصت یک درم است : و همچنان عادت مردمان بر این رفت تا درم را به شصت پشیز کردند. (التفهیم بیرونی ). || پول ریزه ٔ نازک
پشیزهلغتنامه دهخداپشیزه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ) پول ریزه باشد بغایت تنک و کوچک . (فرهنگ جهانگیری ). گویند زری باشد قلب در نهایت نازکی و کوچکی . (برهان قاطع). پول خرد از مس یا برنج
پشیطولغتنامه دهخداپشیطو. [ پ َ ] (اِ) (از ریشه ٔ بسیط) ترجمه ٔ تحت لفظ تورات بزبان سریانی . رجوع به ارمی شود.
پشیزلغتنامه دهخداپشیز. [ پ َ ] (اِ) سکه ٔ مسین ساسانیان . || شصت یک درم است : و همچنان عادت مردمان بر این رفت تا درم را به شصت پشیز کردند. (التفهیم بیرونی ). || پول ریزه ٔ نازک
پشیزهلغتنامه دهخداپشیزه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ) پول ریزه باشد بغایت تنک و کوچک . (فرهنگ جهانگیری ). گویند زری باشد قلب در نهایت نازکی و کوچکی . (برهان قاطع). پول خرد از مس یا برنج
پشیالغتنامه دهخداپشیا. [ پ ِ ] (اِخ ) موضعی در 45 هزارگزی جنوب غربی فلورانس از ناحیت تُسکان دارای 20 تن سکنه و کارخانه های ابریشم و حریربافی . (قاموس الاعلام ترکی ).
پشیطولغتنامه دهخداپشیطو. [ پ َ ] (اِ) (از ریشه ٔ بسیط) ترجمه ٔ تحت لفظ تورات بزبان سریانی . رجوع به ارمی شود.