پشکفرهنگ انتشارات معین(پِ یا پُ) (اِ.) 1 - پشکل ، سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن . 2 - قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند.
پشکلغتنامه دهخداپشک . [ پ َ ] (اِ) برابر کردن . موافق ساختن . (برهان قاطع). برابری کردن . برابری . (فرهنگ رشیدی ) : بحسن افتاده با خورشید در پشک بقامت سرو را افکنده در رشک . نز
پشکلغتنامه دهخداپشک . [ پ َ ش َ ] (اِ) بشک . شبنم . (برهان قاطع). آن نم سپید که بامدادان بر دیوارها و سبزی نشیند. (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). و برف گونه ای که شب های تیرماه افت
پشکلغتنامه دهخداپشک . [ پ ِ / پ ُ ] (اِ) پشگ . پشکل . فضله ٔ گوسفند و بزو شتر و آهو و خر و اشتر و هم از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. سرگین گوسفند و بز و آهو و امثال آن . پشکر.
پشک انداختنلغتنامه دهخداپشک انداختن . [ پ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . قرعه کشیدن . مقارعة. قرعه افکندن . اقتراع . استهام . || فضله افکندن گوسفند و بز و آهو و اشتر و خر و جز آن .
پشک انداختنلغتنامه دهخداپشک انداختن . [ پ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . قرعه کشیدن . مقارعة. قرعه افکندن . اقتراع . استهام . || فضله افکندن گوسفند و بز و آهو و اشتر و خر و جز آن .