پشه پرانلغتنامه دهخداپشه پران . [ پ َ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی بادزن که از مویهای افشان سازند و بر سر چوب کنند برای راندن پشه و مگس .
پشه خاکیلغتنامه دهخداپشه خاکی . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پشه ای خرد که نیش آن سخت دردناک و خارش آور است . قِرقِس .
پشندلغتنامه دهخداپشند. [ پ َ / پ ِ ش َ ] (اِ) لیف خرما که از آن رسن بافند و آنرا کپال و کپاک نیز گویند. (مجمعالفرس سروری ).
پشه بندلغتنامه دهخداپشه بند. [ پ َ ش َ / ش ِ ب َ ] (اِ مرکب ) خانه ای از قماش تُنُک که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه دان . ستاره . ستار. (برهان ).پشه خانه . کِلّه . (م
تبنگلغتنامه دهخداتبنگ . [ ت َ ب َ ] (اِ) طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب ساخته که بقالان اجناس در آن کنند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). طبق پهن حلوائیان و نان بایان . (فرهنگ رشیدی ).
لحنلغتنامه دهخدالحن . [ ل َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). آواز خوش و موزون . ج ، الحان و لحون و فی الحدیث اقرؤاالقرآن بلحون العرب ؛ ای بصوت العرب لابصوت العجم . (منتهی الارب
بانگلغتنامه دهخدابانگ . (اِ) فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صوت . آوا. صیحة. (ترجمان القرآن ). صراخ ، هیاهو. صیاح ، نعره . غو. (فرهنگ اسدی ). بان . (فرهنگ اسدی ). ند
برگلغتنامه دهخدابرگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا)