پشم و پیلهلغتنامه دهخداپشم و پیله . [ پ َ م ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پشم و مانند آن . پشم و جز آن . و این پیله با پیلوس لاطینیه از یک اصل است .
ریچاللغتنامه دهخداریچال . (اِ) ریچاله . به معنی ریچار است . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از غیاث اللغات ). مربا. (فرهنگ جهانگیری ). مربای دوشابی . (از برهان : کامه ) : زده گونه ری
جبال البارزلغتنامه دهخداجبال البارز. [ ج ِ لُل ْ رِ ] (اِخ ) سلسله کوههایی است که در نزدیکی شهر روذان در نواحی کرمان و بلوچستان قرار دارد. در این کوهها معادن نقره و مس وجود دارد و ساکن
ملاویلغتنامه دهخداملاوی . [ م َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است که در جنوب غربی شهرستان واقع است و از شمال به بخش ویسیان و از جنوب و جنوب شرقی به بخش الوار گرمسیری و
پشملغتنامه دهخداپشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در
کشکلغتنامه دهخداکشک . [ ک َ ] (اِ) دوغ خشک کرده باشد که به ترکی قروت خوانند. (از برهان ). دوغ خشک کرده پس از آنکه روغن آن گرفته باشند و آن را بیشتر به شکل گلوله به اندازه ٔ گرد