پشمیدنلغتنامه دهخداپشمیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) شعوری از فرهنگ جهانگیری نقل میکند که این کلمه بمعنی پراکندن و جدا کردن است . لکن در جهانگیری یافت نشد.
خزلغتنامه دهخداخز. [ خ َزز ] (ع اِ) جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان قاطع). جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. (منتهی ا
پشمیدنلغتنامه دهخداپشمیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) شعوری از فرهنگ جهانگیری نقل میکند که این کلمه بمعنی پراکندن و جدا کردن است . لکن در جهانگیری یافت نشد.
پرنونلغتنامه دهخداپرنون .[ پ َ ] (اِ) دیبای منقش . پرنو. پرنیان : نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینانپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون . رودکی (از شعوری ) (جهانگیری ).شمشاد