پشتراغلغتنامه دهخداپشتراغ . [ پ َ ت ُ ] (اِ) پشترغ . پشتروغ . بشترغ . پشترق . شبرق . پشترغ خشک و رس . ضریع. اسپرک . نوعی خار سمی و مهلک شتران .
پشتراغلغتنامه دهخداپشتراغ . [ پ َ ت ُ ] (اِ) پشترغ . پشتروغ . بشترغ . پشترق . شبرق . پشترغ خشک و رس . ضریع. اسپرک . نوعی خار سمی و مهلک شتران .
بشترغلغتنامه دهخدابشترغ .[ ب َ / ب ُ ت ُ رَ / ب َ ت ُ ] (اِ) پشتراغ . پشترغ . شبرق . اسپرک را گویند و آن گیاهی باشد که بدان جامه رنگ کنند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اسپرک
بشقابلغتنامه دهخدابشقاب . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) پشقاب . (از غیاث ) (آنندراج ). ظرف غذاخوری پهن و گرد و کم عمق مانند دوری و رکابی که سکر و سکرچه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ظرف پخ که
فرسنگلغتنامه دهخدافرسنگ . [ ف َ س َ ] (اِ) پهلوی فرسنگ (مقیاس طول )، پارسی باستان ظاهراً فرسنگا و صورت یونانی شده ٔ آن پراساغس و معرب آن فرسخ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). قد