پشلغتنامه دهخداپش . [ پ ُ ] (اِ) جغد را گویند و آن پرنده ای است نامبارک . (برهان قاطع). بوم . پَشَک . و رجوع به پشک شود.
سلغتنامه دهخداس . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی
نادلدیکشنری عربی به فارسیمردي که در پيشخوان يا پشت بار مهمانخانه يا رستوران کار ميکند , منتظر , پيشخدمت
الندلغتنامه دهخداالند. [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان خوی است . این دهستان در قسمت شمال باختری بخش واقع شده واز طرف شمال محدود است به دهستان
قلعه عسکرلغتنامه دهخداقلعه عسکر. [ ق َ ع َ ع َ ک َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مشیز شهرستان سیرجان . این ده در خاور بخش مشیز واقع و حدود آن به شرح زیر است :از طرف شمال به دهستان نگ
غربلغتنامه دهخداغرب . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از ایالات مغرب اقصی است که شامل فاس و مراکش است . از تنگه ٔ سبته شروع و در امتداد کناره های اقیانوس اطلس به وادی بوینجه (سبو) منتهی می