پاسادلغتنامه دهخداپاساد. (اِ) صیانت باشد و آن محافظت کردن است خود را از سخنان هزل و قبیح و افعال شنیعه و قبیحه . (برهان ).
پاسادنالغتنامه دهخداپاسادنا. [ دِ ] (اِخ ) شهری به اتازونی در کالیفرنیا دارای 80000 تن سکنه و رصدخانه ای در کوه ویلسن .
پاسخ دهلغتنامه دهخداپاسخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (نف مرکب ) پاسخگوی . پاسخ دهنده . جواب دهنده : فرسته کسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یاد گیر.اسدی .
پاسخ سرایلغتنامه دهخداپاسخ سرای . [ س ُ س َ ] (نف مرکب ) جواب دهنده . پاسخ ده . پاسخ گوی . پاسخ گذار. جواب آورنده : نهاده بدو گوش پاسخ سرای پر اندیشه شد ز آن سخن رهنمای . فردوسی .فرس
پاسخ گذارلغتنامه دهخداپاسخ گذار. [ س ُ گ ُ ] (نف مرکب ) پاسخ سرای : همه نامداران پاسخ گذارزبان برگشادند بر شهریار.فردوسی .
masonدیکشنری انگلیسی به فارسیماسون، بناء، فراماسون، بنای سنگ کار، خانه ساز، عضو فراموش خانه، باسنگ ساختن، بناء کردن
سایلفرهنگ مترادف و متضاد۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بینیاز، غنی ۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جوابگو، مجیب، پاسخده ۳. جاری، روان، سیلانکننده
پاسادلغتنامه دهخداپاساد. (اِ) صیانت باشد و آن محافظت کردن است خود را از سخنان هزل و قبیح و افعال شنیعه و قبیحه . (برهان ).
پاسادنالغتنامه دهخداپاسادنا. [ دِ ] (اِخ ) شهری به اتازونی در کالیفرنیا دارای 80000 تن سکنه و رصدخانه ای در کوه ویلسن .