پادلغتنامه دهخداپاد. (اِ) پاس . || نگاهبان . پاسبان . || پائیدن . دوام . ثبات . (برهان ). || سامان و دارندگی . || بزرگ و عمده . (برهان ). و باز صاحب برهان گوید پادشاه مرکب از ا
خب ءلغتنامه دهخداخب ء. [ خ ُ ] (اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «قباء»است منتهی میگردد.
پوستلغتنامه دهخداپوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفن
خشین بندلغتنامه دهخداخشین بند. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) خشین پند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 361). رجوع به خشین پند شود.
بخملغتنامه دهخدابخم .[ ب َ خ َ / ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) منحنی . خمیده . خم دار. باخم : پشت بخم . زلف بخم . (یادداشت مولف ) : بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم کش بلخج اندر زنی ا
خبرنجةلغتنامه دهخداخبرنجة. [ خ َ ب َ ن َ ج َ ] (ع ص ، اِ) خوش غذا. (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || زنی که پشت های ضخیم و گوشت آلود دارد. || زن گرداندام . (از متن اللغة).