پادوسانیدنلغتنامه دهخداپادوسانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) وادوسانیدن . فادوسانیدن . لَطّ. (تاج المصادر بیهقی ). الزاق . الصاق . چسبانیدن .
پادستلغتنامه دهخداپادست . [ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه . (برهان ). و ظاهراً مصحف پسادست است . رجوع به پسادست شود.
پادوسبانلغتنامه دهخداپادوسبان . (اِخ ) پادوسپان . (مجمل التواریخ والقصص ص 276). بادوسبان . رجوع به بادوسبان شود. از ملوک رستمدار طبرستان پسر جیل گاوباره که بسال 40 هَ . ق . از برادر
پادوسپانلغتنامه دهخداپادوسپان . (اِخ ) فاذوسفان . پادوسبان . بادوسبان . لقب پادشاه اصفهان مقارن حمله ٔ عرب به ایران که سرداری بنام عبداﷲبن عبداﷲبن عبیداﷲ از جانب عمر مأمور جنگ وی ش
پادوسپانانلغتنامه دهخداپادوسپانان . (اِخ ) یا بادوسبانان . اولاد پادوسبان که تا سال 881 هَ . ق . که سال ختم تاریخ سید ظهیرالدین مرعشی است 35 تن از آنان پادشاهی کردند و مدت دولت پادوسب
پادوسانیدنلغتنامه دهخداپادوسانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) وادوسانیدن . فادوسانیدن . لَطّ. (تاج المصادر بیهقی ). الزاق . الصاق . چسبانیدن .
پادستلغتنامه دهخداپادست . [ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه . (برهان ). و ظاهراً مصحف پسادست است . رجوع به پسادست شود.
پادوسبانلغتنامه دهخداپادوسبان . (اِخ ) پادوسپان . (مجمل التواریخ والقصص ص 276). بادوسبان . رجوع به بادوسبان شود. از ملوک رستمدار طبرستان پسر جیل گاوباره که بسال 40 هَ . ق . از برادر
پادوسپانلغتنامه دهخداپادوسپان . (اِخ ) فاذوسفان . پادوسبان . بادوسبان . لقب پادشاه اصفهان مقارن حمله ٔ عرب به ایران که سرداری بنام عبداﷲبن عبداﷲبن عبیداﷲ از جانب عمر مأمور جنگ وی ش
پادوسپانانلغتنامه دهخداپادوسپانان . (اِخ ) یا بادوسبانان . اولاد پادوسبان که تا سال 881 هَ . ق . که سال ختم تاریخ سید ظهیرالدین مرعشی است 35 تن از آنان پادشاهی کردند و مدت دولت پادوسب