پادریلغتنامه دهخداپادری . (اِخ ) کشیشی انگلیسی که ظاهراً در مائه ٔ سیزدهم ردّی بر اسلام نوشته و ردودی نیز در ایران بر آن نوشته اند. و ظاهراً این کلمه عنوانی است دینی در مذهب ترسا
پادریلغتنامه دهخداپادری . [ دَ ] (اِمرکب ) گستردنی خُرد که در آستانه ٔ در گسترند. || سنگی که پهلوی در گذارند تا به باد نجنبد.
پادیاولغتنامه دهخداپادیاو. (اِ مرکب ) پادیاب . شستن و پاکیزه ساختن چیزها با دعا خواندن باشد به لغت زند و پازند. (برهان ). رجوع به برسم شود.
پادیاوی کردنلغتنامه دهخداپادیاوی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاکیزه کردن و شستن چیزها بوسیله ٔ خواندن دعاهای مخصوص .
پادیرلغتنامه دهخداپادیر. (اِ مرکب ) چوبی بود که پیش دیوار شکسته یا زیر آن نهند مانند ستون تا دیوار نیفتد. (حواشی فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شمع. دیرک : نه پادیر باید ترا نه ستو
پادریلغتنامه دهخداپادری . (اِخ ) کشیشی انگلیسی که ظاهراً در مائه ٔ سیزدهم ردّی بر اسلام نوشته و ردودی نیز در ایران بر آن نوشته اند. و ظاهراً این کلمه عنوانی است دینی در مذهب ترسا
پادریلغتنامه دهخداپادری . [ دَ ] (اِمرکب ) گستردنی خُرد که در آستانه ٔ در گسترند. || سنگی که پهلوی در گذارند تا به باد نجنبد.
پادیاولغتنامه دهخداپادیاو. (اِ مرکب ) پادیاب . شستن و پاکیزه ساختن چیزها با دعا خواندن باشد به لغت زند و پازند. (برهان ). رجوع به برسم شود.
پادیاوی کردنلغتنامه دهخداپادیاوی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاکیزه کردن و شستن چیزها بوسیله ٔ خواندن دعاهای مخصوص .
پادیرلغتنامه دهخداپادیر. (اِ مرکب ) چوبی بود که پیش دیوار شکسته یا زیر آن نهند مانند ستون تا دیوار نیفتد. (حواشی فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شمع. دیرک : نه پادیر باید ترا نه ستو