پشت مهرهلغتنامه دهخداپشت مهره . [ پ ُ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ستون فقرات . فقره . (مهذب الاسماء). فقره ای از ستون فقرات .
پشتلغتنامه دهخداپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت دا
پشتلغتنامه دهخداپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: بشت شهری است در نواحی نیشابور مشتمل بر دویست و بیست و شش قریه وگویند معرب پشت است بفارسی چه آن مانند پشت است برای نیشابور. (معج
ناحیۀ کمرlumbar region, regio lumbalis, regio lumbarisواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ناحیۀ مهرهای در بالای ناحیۀ خاجی و پشت مهرههای کمر
محالةلغتنامه دهخدامحالة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) دولاب و چرخ کلان چاه . ج ، محال ، محاول . (منتهی الارب ذیل م ح ل ؛ ح ول ). منجنون یعنی چرخ بزرگ چاه . بکره ٔ بزرگ . بکره . (یادداشت مر
عیرلغتنامه دهخداعیر. [ ع َ ] (ع اِ) خر، اهلی باشد یا وحشی ، و اکثر گورخر و خر وحشی را به کار برند. و مؤنث آن «عیرة» باشد. ج ، أعیار، عیار، عُیور، عُیورة. جج ، عیارات (از منته