پشتکاردیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, diligence, drive, enterprise, industriousness, industry, perseverance, persistence
پشتکارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سعی و کوشش در کار.۲. قوۀ انجام دادن و به پایان رساندن کاری.۳. استقامت و پایداری در پیشبردن امری.
پشت کارلغتنامه دهخداپشت کار. [ پ ُ / پ ُ ت ِ ] (اِ مرکب ) قوه ٔ به انجام رسانیدن کاری آغازکرده . پایداری در اتمام عملی . || تکیه گاه . معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراة بود