پشتوارهلغتنامه دهخداپشتواره . [ پ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مقداری باشد از هر چیز که یک کس به پشت تواند برداشت و از جائی بجائی تواند برد و آنرا پشتاره نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری )
پشتارهلغتنامه دهخداپشتاره . [ پ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مخفف پشتواره است و آن مقداری باشد از هر چیز که به پشت توان برداشت . (برهان قاطع). پشتوار. (فرهنگ شعوری ). پشت باره . کوله با
پشتوارلغتنامه دهخداپشتوار. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پشتیبان باشد. (فرهنگ جهانگیری ). پشتدار. پشتوان . یاریگر : نه مار را مدد و پشتوار موسی ساخت نه لحظه لحظه زعین جفا وفا سازد.مولوی (از ف
کارهلغتنامه دهخداکاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پشتواره . (جهانگیری ). پشتواره است و آن بسته ای باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بار که