پاتختلغتنامه دهخداپاتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کرسی . عاصمه . پایتخت . قطب . دارالملک . پادشائ-ی . حض-رت . واسطه . قاعده . قاعده ٔ ملک . قصَبه . مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک . نشست . نش
پتخلغتنامه دهخداپتخ . [ پ َ ] (ص ) مبهوت و متحیر. (برهان ). || ابله . کالیوه . (برهان ) (جهانگیری ).
majorدیکشنری انگلیسی به فارسیعمده، سرگرد، متخصص شدن، بزرگ، اعظم، بزرگتر، ارشد، کبیر، اکبر، مهاد، بالغ، بیشین، بیشتر
پشتراغلغتنامه دهخداپشتراغ . [ پ َ ت ُ ] (اِ) پشترغ . پشتروغ . بشترغ . پشترق . شبرق . پشترغ خشک و رس . ضریع. اسپرک . نوعی خار سمی و مهلک شتران .
پاتختلغتنامه دهخداپاتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کرسی . عاصمه . پایتخت . قطب . دارالملک . پادشائ-ی . حض-رت . واسطه . قاعده . قاعده ٔ ملک . قصَبه . مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک . نشست . نش
پتخلغتنامه دهخداپتخ . [ پ َ ] (ص ) مبهوت و متحیر. (برهان ). || ابله . کالیوه . (برهان ) (جهانگیری ).