پسلغتنامه دهخداپس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف پسر، چه پسر به ضم «پ » باشد چنانکه در سامی معرب بنظر رسیده . (فرهنگ رشیدی ). پور. ابن : آن کرنج و شکرش برداشت پاک واندر آن دستار آن زن بس
طوفان مازندرانیلغتنامه دهخداطوفان مازندرانی . [ ن ِ زَ دَ ] (اِخ ) اسمش میرزا طیب و اصلش از ملک هزارجریب من توابع دارالمرز مازندران بوده . پس از تحصیل کمالات و کسب مقالات مهاجرتی و مسافرتی
وحیلغتنامه دهخداوحی . [ وَح ْی ْ ] (ع اِ)آواز که در مردم و غیر آنان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اشارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنن
کارگرلغتنامه دهخداکارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) کسی که رنج میبرد و زحمت میکشد. در بند و بست کارها. (ناظم الاطباء). کسی که کاری انجام دهد. (فرهنگ نظام ، ذیل لغت کار). عامل . ر
گذاشتنلغتنامه دهخداگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گ