پسرویلغتنامه دهخداپسروی . [ پ َ رَ ] (حامص مرکب )پیروی . اِتباع . اتبّاع . تبعیت . متابعت : نیکخو گشتی چو کوته کردی از هر کس طمعپیشرو گشتی چو کردی عاقلان را پس روی .ناصرخسرو.
پسروی کردنلغتنامه دهخداپسروی کردن . [ پ َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیروی کردن . تابعیت کردن . متابعت . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). تبع. اتباع . اتبّاع . تباعة. اقتداء. اقتفاء.
استتباعلغتنامه دهخدااستتباع .[ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) پس روی کردن خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || استتباع ؛ هو المدح بشی ٔ علی وجه یستتبع المدح بشی ٔ آخر. (تعریفات جر
تباعلغتنامه دهخداتباع . [ ت ِ ] (ع مص ) پس روی عمل کسی کردن و در پی یکدیگر رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). متابعة. (منتهی الارب ). الولاء فی العمل . (اقرب الموارد). متابعت .