پس رولغتنامه دهخداپس رو. [ پ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) مخفف پس رونده . پی رو. تَبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (صراح اللغة). تبیع. (دهار) (منتهی الارب ). آثف . (مهذب الاسما
پسرولغتنامه دهخداپسرو. [ پ ِ س َ ] (اِ مصغر) مصغر پسر. پسرک . پسر خرد. پسر کوچک . پسرچه . نیمچه پسر : چشم خوش تو که آفرین باد بر اوبر ما نظری نمیکند ای پسرو.
پس رودکلغتنامه دهخداپس رودک . [ پ ِ ] (اِخ ) (ده ...) قریه ای در هجده فرسخی میانه ٔشمال و مغرب کله وار است . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
پس روندهلغتنامه دهخداپس رونده . [ پ َ رَ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پس رو. پی رو. تَبع. تابع. تبیع : و دبران را نیز تابعالنجم خوانند، ای پس رونده پروین . (التفهیم ).
پس روندهلغتنامه دهخداپس رونده . [ پ َ رَ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پس رو. پی رو. تَبع. تابع. تبیع : و دبران را نیز تابعالنجم خوانند، ای پس رونده پروین . (التفهیم ).
پس رودکلغتنامه دهخداپس رودک . [ پ ِ ] (اِخ ) (ده ...) قریه ای در هجده فرسخی میانه ٔشمال و مغرب کله وار است . (جغرافیای سیاسی کیهان ).