زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری با
سینهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. استخوانبندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریهها قرار دارد.۲. [مجاز] پستان.۳. [مجاز] ریه.۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز. سینه کردن: (مصدر متعدی) [
جذبلغتنامه دهخداجذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). د
پیشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان. پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو
گالاثیانلغتنامه دهخداگالاثیان . (اِخ ) مردمانی که در تاریخ به گالیها معروفند، آنها را از نژاد سلتی میدانند و یونانیان آنها را گالاتیان مینامیدند. مقدونیه و یونان را معرض تاخت و تاز