پس خانهلغتنامه دهخداپس خانه . [ پ َ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) پشت خانه . داخل و اندرون سرای . || بُنه و اسباب شاهی یا امیری که از پس آرند،از آنکه در راه محتاج الیه نباشد. مقابل پیشخانه
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف پسر، چه پسر به ضم «پ » باشد چنانکه در سامی معرب بنظر رسیده . (فرهنگ رشیدی ). پور. ابن : آن کرنج و شکرش برداشت پاک واندر آن دستار آن زن بس
پیش خانهلغتنامه دهخداپیش خانه . [ پیش ْ / ش ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (باضافت و بی اضافت ) مقابل پس خانه . رحبه . وصید. روق . (منتهی الارب ). مقدم البیت .(اقرب الموارد). رواق [ رُ /
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنو
زاویهلغتنامه دهخدازاویه . [ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) کنج و بیغوله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنج و گوشه . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). در لغت بمعنی رکن است . (کشاف اصطلاحات الفنون ج
وتدلغتنامه دهخداوتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی ال
یارلغتنامه دهخدایار. (اِ) اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگ