پس انداختنلغتنامه دهخداپس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق . تأخیر. تَلکﱡؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن . || ... زن ، حیض را دیر کردن . || در تداول عوام ، بلغت اهریمنی ،
پس انداختنفرهنگ انتشارات معین(پَ. اَ تَ) (مص م .) 1 - تأخیر کردن . 2 - پس انداز کردن . 3 - (عا.) کنایه از: بچه به دنیا آوردن .
پس پشت انداختنلغتنامه دهخداپس پشت انداختن . [ پ َ س ِپ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به پس پشت افکندن شود.
پس اِنّاختَنگویش بختیاری1. پسانداز کردن؛ 2. صاحب فرزند شدن do baja pas ennâxta> صاحب دو فرزند شده> .
تبطیلغتنامه دهخداتبطی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) پس انداختن کار و تأخیر در آن .(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ).
پسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچهها بلند شدند، پس استاد آمد.۳. (اسم) عقب؛ پشت سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس ت
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو