پسمغزrhombencephalon, hindbrain, hindbrain vesicleواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از مغز که از بخش پسین سه حفرۀ اولیۀ لوله عصبی رویانی تکوین یافته است
پسلغزشafterslipواژههای مصوب فرهنگستاندگرشکلی بیلرزه پس از زمینلرزة اصلی و پسلرزههای آن نیز: لغزش پسالرزهای postseismic slip
پرمغزلغتنامه دهخداپرمغز. [ پ ُ م َ ] (ص مرکب ) که مغز بسیار دارد.- گفته ٔ پرمغز ؛ سخنی پرمعنی .- مردی پرمغز ؛ مردی سخت دانا.
صفحۀ کفیfloor plate, ventral plate, bodenplatteواژههای مصوب فرهنگستاننواری طولی در ناحیۀ شکمی لولۀ عصبی رویان که پییاختههای حرکتی پسمغز و نخاع از آن به وجود میآید
گودرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی مرغابی.۲. بچۀ گاو و گوزن: ◻︎ کف یوز پرمغز آهوبره / همه چنگ شاهین دل گودره (عنصری: ۳۶۲).
پرمغزلغتنامه دهخداپرمغز. [ پ ُ م َ ] (ص مرکب ) که مغز بسیار دارد.- گفته ٔ پرمغز ؛ سخنی پرمعنی .- مردی پرمغز ؛ مردی سخت دانا.