پسیلغتنامه دهخداپسی . [ ] (اِ) حرفی از حروف یونانی که پسی تلفظ میشود و آن بیست و سیمین از حروف یونان قدیم است و نیز رجوع به اِپسی شود.
پسیلغتنامه دهخداپسی . [ پ َ ] (حامص ) تأخر. مقابل پیشی . تقدم : تو بر نصیحت آن پیس جاهل پیشین شده ستی از شرف مردمی بسوی پسی . ناصرخسرو. || تنگی . نیازمندی : گفت خاموش که در پس
پسی خانلغتنامه دهخداپسی خان . [ پ َ ] (اِخ ) رودی است در گیلان که موازی را از فومن جدا میکند و از مشرق فومن میگذرد. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 275).
پسیللغتنامه دهخداپسیل . [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام ساکنان قدیم لیبی است و آنان به مارافسائی مشهور بودند.
پسیرالغتنامه دهخداپسیرا. [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام جزیره ای است کوچک نزدیک ساحل در شمال خلیج میرابله به ساحل شرقی اقریطش (کِرت ). (قاموس الاعلام ترکی ).
پسی خانلغتنامه دهخداپسی خان . [ پ َ ] (اِخ ) رودی است در گیلان که موازی را از فومن جدا میکند و از مشرق فومن میگذرد. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 275).
پسیللغتنامه دهخداپسیل . [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام ساکنان قدیم لیبی است و آنان به مارافسائی مشهور بودند.
پسیرالغتنامه دهخداپسیرا. [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام جزیره ای است کوچک نزدیک ساحل در شمال خلیج میرابله به ساحل شرقی اقریطش (کِرت ). (قاموس الاعلام ترکی ).
پسیشهلغتنامه دهخداپسیشه . [ پْسی / پ ِ ش ِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام دختری زیبا زوجه ٔ اِرُس یا کوپیدن رب النوع عشق و تجسم نفس . افسانه ٔ پسیشه ظاهراًاز اختراعات افلاطونیان و
پسیت تالیلغتنامه دهخداپسیت تالی . [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام جزیره ای کوچک که بین سالامین و قارّه واقع بود و نام آن در تاریخ جنگهای ایران و یونان ذکر میشود. ایرانیها در جنگ خشیارشا با