پسر هندلغتنامه دهخداپسر هند. [ پ ِ س َ رِ هَِ ] (اِخ ) معاویه : داستان پسر هند مگر نشنیدی که از سرکشی او به پیمبر چه رسید.
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن هندوشاه بن سنجر عبداﷲ صاحبی نخجوانی . منشی پسر هندوشاه مؤلف تجارب السلف . او راست دستورالکاتب فی تعیین المراتب که در عهد سل
پسرهندولغتنامه دهخداپسرهندو. [ پ ِ س َ رِ هَِ ] (اِخ ) پسرهند. نام وی در ترجمه ٔ یمینی آمده است : ابونصربن محمودالحاجب به سببی از اسباب به ولایت شمس المعالی افتادو شمس المعالی او ر
قاضی محمدلغتنامه دهخداقاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است . وی به سال 74 هَ . ق . در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آم
بتیشفرلغتنامه دهخدابتیشفر. [ ب ِ ف َ ] (اِخ ) از علمای ریاضی هندو پسر مهدت از شهر ناگرپور بود و زیجی ساخت که معروف به کرن سار است . (از ماللهند بیرونی ص 75 و 196).
مانولغتنامه دهخدامانو. (اِخ ) هندیان نوع بشر را زاده ٔ وجودی مقدس می شمارند و آن وجود را مانو می خوانند و معتقدند که مجموعه ٔ قوانین ایشان موسوم به «مانوادار مازاستر» از آثار او