دوللغتنامه دهخدادول . (اِ) (اصطلاح عامیانه ) در زبان اطفال ، آلت مردی خردسالان . ایر. شرم پسر. دودول . دودولی . بوبول . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دودول شود.
شیوه ایلغتنامه دهخداشیوه ای . [ شی وَ / وِ ] (ص نسبی ) زن بدعمل . پسر بد. زن یا پسر مرتکب عمل نامشروع . کسی که معمولاًدارای عادتهای زشت و مضر و اعمال سوء باشد (قماربازیا شهوتران یا
عقبلغتنامه دهخداعقب . [ ع َ ق ِ ] (ع اِ) پسر. (منتهی الارب ). ولد. (اقرب الموارد). فرزند. (غیاث اللغات ) : از محمدبن علی ابوحمزه و او را عقب نبوده است و ابوالقاسم و او را ایضاً
غلامفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برده، خواه جوان باشد، خواه پیر؛ بنده؛ اجیر.۲. (اسم، صفت) [عامیانه] مطیع؛ ارادتمند.۳. [قدیمی] پسر؛ پسر خردسال.۴. [قدیمی] پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد. غلا
کونیلغتنامه دهخداکونی . (ص نسبی ) حیز ومخنث . (ناظم الاطباء). آنکه کون دهد. امرد. مفعول . پشت . ملوط. مخنث . (فرهنگ فارسی معین ). مفعول . پسر (یادختر) بدفعل . مفعول از دبر. (فره