پرطاقتلغتنامه دهخداپرطاقت . [ پ ُ ق َ ] (ص مرکب )پرتحمل . حمول . گرانجان . تاب آورنده . مقابل کم طاقت .
پر و پایلغتنامه دهخداپر و پای . [ پ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پای و پر.تاب و طاقت و قدرت و توانائی . (برهان ) : که کاوس بی فر و بی پر و پای نشسته ست بر تخت بی رهنمای . فردوسی .و
رحبلغتنامه دهخدارحب . [ رَ ] (ع ص ) رُحاب . فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فراخ .(آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).رجوع به رُحاب شود. || (اِ) ج
پای و پرلغتنامه دهخداپای و پر. [ ی ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پا و پر. تاب . طاقت . قدرت . توانائی . نیروی مقاومت : ببینیم تا چیست آیین و فرسواری و زیبائی و پای و پر. فردوسی .ن