پریوشلغتنامه دهخداپریوش . [ پ َ وَ ] (ص مرکب ) مانند پری . پری وار. چون پری : گاه به الحان ثناسرای تو باشم گاه غزل گوی بر بتان پریوش . سوزنی .عاشق و رندم و میخواره به آواز بلندوی
پرروشنانلغتنامه دهخداپرروشنان . [ پ َ ش َن ْ نا ] (ص ) مصحف ویرویشنیکان . مؤمنان . رجوع به بَررَوِشنان و پرپروشان شود.
پرجوشلغتنامه دهخداپرجوش . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پر از جوش . بسیارجوش . که غلیان بسیار دارد : زمین دید یکسر همه ساده ریگ بر و بوم او همچو پرجوش دیگ . اسدی .- برنج پرجوش ؛ برنجی که جو
پردوشلغتنامه دهخداپردوش . [ پ َ ] (ق مرکب ) پریشب : پردوش و پرندوش چسان بود خرابات گوئید و مترسید اگر مست خرابید. مولوی .دوش گدُم ُ پردوش گدُم بازم اگمّت میره ت ُ دارو بده خوم ای
اویرشلغتنامه دهخدااویرش . [ اَ رَ ] (اِ) بر وزن پریوش بلغت ژند و پاژند مقداری از گناهان . (ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (هفت قلزم ) (آنندراج ).