پریرلغتنامه دهخداپریر. [ پ َ ] (ق ) مخفف پریروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . دو روز پیش . اوّل مِن اَمس : بر مراد دل من بود او از دی ّ و پریربر مراد دل او باشم از امر
پریر پریرلغتنامه دهخداپریر پریر. [ پ َ ری رِ پ َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) روز پیش از پریر. (فرهنگ شعوری ).
پریرخلغتنامه دهخداپریرخ . [ پ َ ری رُ] (ص مرکب ) که روی چون پری دارد. پریرخسار. پریچهره . پریروی . خوبروی . بسیارزیبا. فرشته روی : خردمند را گردیه نام بودپریرخ دلارام بهرام بود.
پریرولغتنامه دهخداپریرو. [ پ َ ] (ص مرکب ) پریروی . که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره . پری رخ . خوبرو. زیبارو : ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی . فخرالدین ا
پریروزلغتنامه دهخداپریروز. [ پ َ ](ق مرکب ) پریر. یک روز پیش از دیروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . روز پیش . اوّل مِن اَمس .
پریر پریرلغتنامه دهخداپریر پریر. [ پ َ ری رِ پ َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) روز پیش از پریر. (فرهنگ شعوری ).
پریروزلغتنامه دهخداپریروز. [ پ َ ](ق مرکب ) پریر. یک روز پیش از دیروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . روز پیش . اوّل مِن اَمس .