شاخ به شاخ پریدنلغتنامه دهخداشاخ به شاخ پریدن . [ ب ِ پ َدَ ] (مص مرکب ) برای فرار از مُلزم و مُجاب شدن هر لحظه سخن را بسوئی گردانیدن . (امثال و حکم دهخدا).
دلیدنواژهنامه آزاد(دلیدن بر وزن پریدن) به معنای حرکت غیر ارادی پلک چشم راگویند. حرکت غیر عادی پلک چشم-به اصطلاح مور مور کردن پلک چشم-لرزش غیر ارادی پلک چشم -دلیدن بر وزن پریدن،
چرخ پرلغتنامه دهخداچرخ پر. [ چ َ پ َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، پریدن بهوا در وقت چرخیدن . (فرهنگ نظام ).
رقصیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ای کوبیدن، دستافشاندن، بهرقص آمدن، قردادن، پشتک زدن، چرخیدن، پریدن بهرقص آوردن
نارالیراعةلغتنامه دهخدانارالیراعة. [ رُل ْ ی َ ع َ ] (ع اِ مرکب ) پرنده ٔ نورانی کوچکی است که شبها بپرواز درمی آید و هنگام پریدن به شهاب شبیه است . رجوع به بلوغ الارب ج 2 ص 167 شود.