پُرگوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه پُرگویی، وراجی، پُرحرفی، پُرچانگی زیادهگویی، اِطناب، اسبتازی، گزافهگویی، بهدرازا کشاندن سخن، طولوتفصیل لافزنی
پرگوئیلغتنامه دهخداپرگوئی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) هَذرَمَه . درازنفسی . پرچانگی . روده درازی . پررودگی . وراجی . بسیارگویی . پرحرفی رجوع به پرگفتن شود.- پرگوئی کردن ؛ پرگفتن . بسی
پرگویلغتنامه دهخداپرگوی . [پ ُ ] (نف مرکب ) پرگو. بسیارگوی . پرسخن . پرگو. ثَرّ.ثَرة. فراخ سخن . مکثار. بسیارسخن . آنکه بسیار سخن گوید. قوّال . قُولة. (منتهی الارب ). درازنفس . ا
پُرگوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه پُرگویی، وراجی، پُرحرفی، پُرچانگی زیادهگویی، اِطناب، اسبتازی، گزافهگویی، بهدرازا کشاندن سخن، طولوتفصیل لافزنی
کل کلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپرگویی؛ پرحرفی؛ بحث بیهوده. کلکل کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن.