پاکشلغتنامه دهخداپاکش . [ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مرکوب از ستور. مرکوب . مطیة. اولاغ . چاروا. و توسعاً کالسکه و درشکه و اتومبیل و جز آن .
پدرکشلغتنامه دهخداپدرکش . [ پ ِ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه پدر خویش کشد : پدرکش پادشاهی را نشایدوگر شاید بجز شش مه نپاید(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدرخویش خسروپرویز را بق
کدونیمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهظرف شراب ساختهشده از کدوی میانتهی؛ کدوی شراب؛ ظرف شراب: ◻︎ لعل می را ز درج خم پرکش / در کدونیمه کن به پیش من آر (رودکی: ۵۰۱).
پرپیلغتنامه دهخداپرپی . [ پ ُ پ َ ] (ص مرکب ) (خمیر. آرد. گندم ...) پرکِشِش . وگندمی که خمیر آن پرپی باشد قوی تر و پرریعتر است .
طناب پویاdynamic ropeواژههای مصوب فرهنگستانطنابی که بهدلیل داشتن خاصیت کشسانی، انرژی ناشی از سقوط را جذب میکند و از شدت ضربة واردآمده به کوهنورد میکاهد متـ . طناب پُرکشا