پرکارلغتنامه دهخداپرکار. [ پ ُ ] (ص مرکب )(مردی ...) شدیدالعمل . فعال . که بسیار کار کند. مقابل کم کار. || نقاشی و قلمزنی و قلابدوزی و گلدوزی و تذهیب و گچ بری ... و امثال آن که د
پرکارهلغتنامه دهخداپرکاره . [ پ َرْ، رَ / رِ ] (اِ) پرکار. || پرکاله . (جهانگیری ). وصله : بر خرقه ٔ تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعه ٔ پرکاره ٔ ارباب حقایق . نزاری قهستانی (از جهان