پرچ کردنلغتنامه دهخداپرچ کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرچیدن .پهن کردن سر میخی که در جای کوفته باشند تا برآوردن نتوانند یا برگرداندن نوک میخی که به جای کوفته باشند استحکام را. رجوع به پرچین کردن ذیل پرچین شود.
پرچ کردنفرهنگ فارسی معین(پَ. کَ دَ) فرو کردن میخ در چیزی و پهن کردن سر یا ته آن بوسیلة ضربات چکش به منظور محکم کردن آن .
گرپ گرپلغتنامه دهخداگرپ گرپ . [ گ ُ رُ گ ُ رُ ] (اِ صوت ) نقل صوت نعل اسب و مانند آن : دل من گرپ گرپ میزد.
پرچفرهنگ فارسی عمیدمیخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند.⟨ پرچ کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد؛ پرچیدن.
سرپرچلغتنامه دهخداسرپرچ . [ س َ پ َ ] (اِخ ) دهی از بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 179 تن سکنه است . آب از قنات ، محصول غلات ، پنبه ، میوه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
چین پرچلغتنامه دهخداچین پرچ . [ پ َ ] (اخ ) نام دهی از ده های هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 165). رجوع به چینی پارچ شود.
پرچفرهنگ فارسی عمیدمیخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند.⟨ پرچ کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد؛ پرچیدن.