پرچکلغتنامه دهخداپرچک . [ پ َ چ َ ] (اِ) قطعه . تکه . پرچه . قالب (در پنیر). پنیر پرچک ؛ قسمی پنیر پُرروغن .
فرزجةلغتنامه دهخدافرزجة. [ ف َ زِ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب پَرْزه . شیاف . حمول . (یادداشت به خط مؤلف ). معرب پرچه . (آنندراج ). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العرو