پربرباروشلغتنامه دهخداپربرباروش . [ پ َ ب َ ] (اِ) فلک . (مؤیدالفضلا از شعوری ). و رجوع به پربرناوش شود.
پربرگیلغتنامه دهخداپربرگی . [ پ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پربرگ . || بسیار رختی . بسیار کالائی .
اشک کبابdrippingواژههای مصوب فرهنگستانچربی فراورینشدهای که در هنگام طبخ غذا از بافتهای پرچربی یا استخوانهای گوسفند یا گاو و نیز در هنگام کباب کردن از گوشت خارج میشود
خوکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) پستانداری سمدار، با پوزۀ کشیده، بدن پُرچربی، پوست ضخیم، دست و پای کوتاه، و چشمهای کوچک.۲. (پزشکی) [قدیمی] = خنازیر خوک دریایی: (زیستشناسی) =
مسمنلغتنامه دهخدامسمن . [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع ص ) فربه شده . (از منتهی الارب ). چاق شده . چاق . فربه . پروار. پرورده . پرواری . فربه کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مرغ مسمن ؛ م