رستگیلغتنامه دهخدارستگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص )خلاص . شفا. رهایی . حالت و چگونگی رَسته . رستگاری . فردوسی در احوال زن سام گوید: در وقت بچه زادن و چاک کردن شکم او و انداختن دوا به حکم سیمرغ : بسای و بیالا بر آن خستگیش ببینی هم
رستگیلغتنامه دهخدارستگی . [ رُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی رُسته . روییدگی . روییدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رُستن شود.
رستیلغتنامه دهخدارستی . [ رُ ] (حامص ) چیرگی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از شعوری ج 2 ورق 27) (فرهنگ رشیدی ). غلبه . استیلاء. (فرهنگ فارسی معین ). غلبه و فتح و ظفر و استیلا. (ناظم الاطباء). غالب شدن و مستول
رستیلغتنامه دهخدارستی . [ رُ تی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رُستة که نسبت اجدادی است . (از انساب سمعانی ).