پرویشلغتنامه دهخداپرویش . [ پ َرْ ] (اِ) فرویش . کاهلی . سستی درکار. عطلت . تقصیر در کار. کوتاهی . تنبلی به کار. اهمال : اژدها پیش است و تیغ اندر عقب ایام شدره مده ای دوست سوی خویشتن پرویش را. امیرخسرو.و این کلمه در غیر این شعر یافت
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
داغنشئگیrushواژههای مصوب فرهنگستانحسی لذتبخش و عمیق و فوری همراه با سرخ شدن صورت که بعد از تزریق موادی نظیر هروئین و کوکائین و مورفین به وجود میآید
جوش 1rashواژههای مصوب فرهنگستانبثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد متـ . دانه 3
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
فرویشلغتنامه دهخدافرویش . [ ف َرْ ] (اِ) تقصیر و فروگذاشت باشد. (برهان ) : راه دیو و عین فرویش است این تا نپنداری که درویش است این .امیر حسینی سادات (از حاشیه ٔ برهان چ معین از جهانگیری ). || تعطیل و کاهلی و درنگ . (برهان ): ب