پرنقشلغتنامه دهخداپرنقش . [ پ ُ ن َ ] (ص مرکب ) دارای نگار و نقش بسیار. پر از نقش و نگار : به ظاهر یکی بیت پرنقش آزر. ابوطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی ).باغی نهاده هم بر او با چهار ب
پرنیلغتنامه دهخداپرنی . [ پْرُ / پ ُ ] (اِخ ) (گاسپار کلر فرانسوا ماری ریش ، (بارون دُ). مهندس فرانسوی متولد در شامله نزدیک لیون در 1755 و متوفی بپاریس در 1839 م . وی پس ازفراغت
پرنیازلغتنامه دهخداپرنیاز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) سخت محتاج . بسیار نیازمند : شد از رنج و تنگی جهان پرنیازبرآمد بر این روزگاری دراز.فردوسی .
حریفی اصفهانیلغتنامه دهخداحریفی اصفهانی . [ ح َ ی ِ اِف َ ] (اِخ ) گیب در کتاب خویش راجع به شاعری عثمانیان اشاره کرده است که اشعار معروف به «شهرانگیز» از مخترعات عثمانیان است ، و در ادبی
بزشکلغتنامه دهخدابزشک . [ ب ِ زِ ] (اِ) طبیب و جراح . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حکیم و طبیب و جراح را گویند، و با بای فارسی هم آمده است . (برهان ). طبیب باشد و او را بجشک
بازارگانلغتنامه دهخدابازارگان . (اِ مرکب ) سوداگر را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بازرگان و سوداگر و تاجر. (ناظم الاطباء). بازرگان و سوداگر مایه دار. (شرفنامه ٔ منیری ).