پرنداخلغتنامه دهخداپرنداخ . [ پ َ رَ ] (اِ) تیماج و سختیان . (برهان ). ساغری سوخته . کیمخت : گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم (؟)زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ . عسجدی .فرهنگ رش
پرانداخلغتنامه دهخداپرانداخ . [ پ َ اَ ] (اِ) تیماج . سختیان . (برهان ). پرندخ . (جهانگیری ). گوزگانی . پرنداخ . ساغری سوخته .
پرداختلغتنامه دهخداپرداخت . [ پ َ ] (مص مرخم ) اسم از پرداختن . تأدیه . ادای دین . توختن وام . || صیقل . جلا. صقل . پرداز. (برهان ). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که