پرمدعالغتنامه دهخداپرمدعا. [ پ ُ م ُدْ دَ ] (ص مرکب ) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.
پرمدعافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ناخواندهملا، متکبر، مغرور، فضول، نخودهرآش، بوالفضول [صورت صفتی:] پرافاده، افادهدار، پرادعا، خودستا، گندهدماغ
پوزهفرهنگ فارسی معین(زِ) (اِ.) 1 - گرداگرد دهن جانوران . 2 - چانه . ؛ ~ کسی را به خاک مالیدن شخص پرمدعایی را به شدت تحقیر و سرشکسته کردن .