پرمدعالغتنامه دهخداپرمدعا. [ پ ُ م ُدْ دَ ] (ص مرکب ) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.
پرمدعافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ناخواندهملا، متکبر، مغرور، فضول، نخودهرآش، بوالفضول [صورت صفتی:] پرافاده، افادهدار، پرادعا، خودستا، گندهدماغ
رمدةلغتنامه دهخدارمدة. [ رِ دَ ] (ع اِ) چیز اندک و حقیر، منه : ماترکوا الا رمدة حتان ؛ ای لم یبق منهم الا ما تدلک به یدیک ثم تنفخه فی الریح بعد حته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) .