پرش قدرتیpuissanceواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مواد رشتۀ پرشبااسب که در آن از روی موانع مرتفع و پهن میپرند
پرشلغتنامه دهخداپرش . [ پ ِ ] (اِخ ) دربند پیرنه ٔ شرقی که جاده ٔ پرپین یان به اورگل از آن گذرد. و نام کنت نشین قدیم فرانسه متعلق به حکومت «من ». کرسی آن مُرتانْی و محل تربیت ا
پرشلغتنامه دهخداپرش . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی ماهی دارای پره های شنای خاردار، از خانواده ٔ پرسیده و آن خاص نیمکره ٔ شمالی است .
پرشلغتنامه دهخداپرش .[ پ َ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پریدن . عمل پریدن . پرواز. طَیَران . || فعل جَستن . عمل جَستن . جَهش . جَست : اختلاج ؛ پرش چشم . اختلاج جفن ؛ پریدن چشم .
پرشفرهنگ انتشارات معین(پَ رِ) (اِمص .) 1 - پرواز، پریدن . 2 - جهش . ~3 - پریدن و خیزش برداشتن از روی زمین با وسیله یا بدون وسیله که در ورزش انواع مختلف دارد: سه گام ، خرک ، با اسب ،
تنتکBodyattackواژههای مصوب فرهنگستانمجموعه تمرینهای آمادگی جسمانی که تلفیقی از حرکات ورزشی مانند دو و پرش و خیز (lunge) با تمرینات قدرتی مانند چمپا و شنای زورخانهای است
وزنهبرداری قدرتیpowerliftingواژههای مصوب فرهنگستاندر وزنهبرداری غیرالمپیکی، مسابقهای قدرتی شامل پرس سینه و چمپا و حرکت توازنی
پروسلغتنامه دهخداپروس . [ پْرو / پ ِ ] (اِخ ) نام قسمتی از کشور آلمان است . مساحت آن 292695 هزارگزمربع و سکنه ٔ آن 39 میلیون تن میباشد. پروس از شرق به غرب شامل پروس شرقی و بقایا
فرانسیسکنلغتنامه دهخدافرانسیسکن .[ فْرا / ف ِ ک َ ] (اِخ ) فردی که از عقاید مذهبی سن فرانسیس پیروی کند. (از دیکسیونر انگلیسی آکسفورد). سن فرانسیس در سال 1209 م . یعنی بیست سال پیش از
ناطق اصفهانیلغتنامه دهخداناطق اصفهانی . [ طِ ق ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا صادق . از شاعران قرن سیزدهم هجری قمریست . مؤلف ریحانةالادب آرد: «در تاریخ گوئی و عددجوئی قدرتی عجیب داشته و در ای