پرس پرسانلغتنامه دهخداپرس پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) پرسان پرسان . با سؤال از بسیار کس : پرس پرسان می کشیدش تا بصدرگفت گنجی یافتم آخر بصبر. مولوی .پرس پرسان میشد اندر افتقادچیست
پرس پرسانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پرسان پرسانپرسان: ◻︎ پرسپرسان میکشیدش تا به صدر / گفت گنجی یافتم آخر به صبر (مولوی: ۳۸).
پلوس پرسالغتنامه دهخداپلوس پرسا. [ پ ُ پ ِ ](اِخ ) پلوس فارسی . پل ایرانی . حکیمی از مردم ایران .او راست کتابی در فلسفه بنام انوشیروان و در این کتاب جایگاه دانش را بالاتر از دین قرار
پولوس پرسالغتنامه دهخداپولوس پرسا. [ پ ِ ] (اِخ ) مردی عیسوی بعهد انوشیروان . وی ظاهراً بزمان جاثلیقی یوسف جانشین ماربها، مطران نصیبین بوده ومختصری از منطق ارسطو را برای شاه بسریانی ت
راحت فزالغتنامه دهخداراحت فزا. [ح َ ف َ ] (نف مرکب ) آسایش بخش . راحت افزا : پرس پرسان کاین مؤذن گو کجاست که صدای بانگ او راحت فزاست .مولوی .
افتقادلغتنامه دهخداافتقاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بمعنی گم کردن یعنی ناموجود کردن . (غیاث اللغات ). گم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فقد. (تاج الم
ریشخندلغتنامه دهخداریشخند. [ خ َ ] (اِمص مرکب ) سخره . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از سخریه و استهزاء. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). استهزاء و تمسخر. (غیاث اللغات ). فسوس . افسوس .
تعبیرلغتنامه دهخداتعبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیان کردن وبیان نمودن معنی خواب و به لفظ کرد
ماتملغتنامه دهخداماتم . [ ت َ ] (از ع ، اِ) مأتم . اندوه . غم . مصیبت . عزا. (ناظم الاطباء). سوک . عزا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابل سور. مقابل شادی : به چاره ز چنگال من