پرسی کالغتنامه دهخداپرسی کا. [ پ ِ ] (اِخ ) نام کتابی از کتزیاس در تاریخ ایران . (ایران باستان ج 1 ص 73).
پرسیلغتنامه دهخداپرسی . [ پ ِ ] (اِخ ) پیر فرانسوا. جراح نظامی فرانسوی . مولد بسال 1754م . در من تانیی (هُت - سُن ) و وفات در سنه ٔ 1825 م .
پرسیلغتنامه دهخداپرسی . [ پ ُ ] (حامص ) این کلمه به تنهائی بکار نرود، به بعض کلمات ملحق گردد و به آنها صورت مصدری دهد مانند: احوالپرسی . بیمارپرسی .
خشیارشای دوملغتنامه دهخداخشیارشای دوم .[ خ َ ش َ ی ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه از خسروالثانی نام برده و معلوم است که مقصود همین شاه است زیرا او اسم خشیارشا اول را
کتزیاسلغتنامه دهخداکتزیاس . [ ک ِ ت ِ ] (اِخ ) مورخ از اهل کنید مستعمره ٔ دریانی در آسیای صغیر بود. مورخ مذکور مدت 17 سال (415 - 398 ق . م .) معالج پروشات ملکه ٔ ایران ، یعنی زن د
اردشیر دوملغتنامه دهخدااردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب ع
زینهار دادنلغتنامه دهخدازینهار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پناه و امان دادن . از کشتن یا مجازات کسی درگذشتن : به بهرام گفت ار دهی زینهاربگویم ترا هرچه پرسی ز کار. فردوسی .چو خواهد ز دشمن
بیشترلغتنامه دهخدابیشتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) بیش . زیادتر. افزونتر. حصه ٔ بزرگتر و زیادتر از دو حصه ٔ غیرمتساوی چیزی . (ناظم الاطباء). مقابل کمتر. ازید. قسمت عمده : دیوه هرچند کا