ریسشلغتنامه دهخداریسش . [ س ِ ] (اِمص ) حاصل مصدر قلیل الاستعمال رشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رشتن و ریسیدن شود.
رسشلغتنامه دهخدارسش . [ رَ س ِ ] (اِمص ) رسیدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رسایی و رسیدن . (آنندراج ) : نتوان بتو رسیدن جانا همی در آفتاب وماه رسش کی توان . مسعودسعد.|| ورود و رسیدگی . || اتفاق و عارضه . || سرگذشت . (ناظم ا
پرسشلغتنامه دهخداپرسش . [ پ ُ س ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پرسیدن . عمل پرسیدن . سؤال . مسألت . مَسألَه . اقتراح . استفسار. پژوهش . استعلام . استخبار. استطلاع . تحقیق : بپرسش یکی پیش دستی کنیم از آن به که در جنگ سستی کنیم . فردوسی .<br
quizzesدیکشنری انگلیسی به فارسیآزمونها، امتحان، چیز عجیب، شوخی، پرسش و ازمون، مسخره کردن، ازمایش کردن
اختباردیکشنری عربی به فارسیشنوايي , قدرت استماع , استماع , ازمايش هنرپيشه , سامعه , امتحان , ازمايش کردن , چيز عجيب , مسخره کردن , شوخي , پرسش و ازمون , ازمون , ازمايش , امتحان کردن , محک , معيار , محک زدن , ازمودن کردن
پرسشلغتنامه دهخداپرسش . [ پ ُ س ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پرسیدن . عمل پرسیدن . سؤال . مسألت . مَسألَه . اقتراح . استفسار. پژوهش . استعلام . استخبار. استطلاع . تحقیق : بپرسش یکی پیش دستی کنیم از آن به که در جنگ سستی کنیم . فردوسی .<br
پرسشفرهنگ فارسی معین(پُ س ِ) [ په . ] (اِمص .)1 - پرسیدن . 2 - پژوهش ، تحقیق . 3 - احوال پرسی . 4 - بازخواست ، مؤاخذه .
هم پرسشلغتنامه دهخداهم پرسش . [ هََ پ ُ س ِ ] (ص مرکب ) در حال پرسیدن و گفتگو با هم . هم سخن . همراه : به یک جای بودند خوش هردوان همه راه هم پرسش و هم عنان .اسدی .
پرسشلغتنامه دهخداپرسش . [ پ ُ س ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پرسیدن . عمل پرسیدن . سؤال . مسألت . مَسألَه . اقتراح . استفسار. پژوهش . استعلام . استخبار. استطلاع . تحقیق : بپرسش یکی پیش دستی کنیم از آن به که در جنگ سستی کنیم . فردوسی .<br
پیپرسشtag questionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ساخت پرسشی که به پایان جمله افزوده میشود تا نظر انکاری یا تأییدی مخاطب به دست آید