پرزیوندلغتنامه دهخداپرزیوند. [ پ ُ وَ ] (ص ) بمعنی صریح باشد که در مقابل رَمز و ایماست . (برهان ). شاهدی برای این کلمه و معنی آن بدست نیامد و مجعول مینماید.
پایوندلغتنامه دهخداپایوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) پاوند. پای بند. پایگذار. || پیک پیاده که در هر منزل بداشتندی تا پیک مانده نامه به آسوده دادی و نامه زودتر بجای مقصود رسیدی . رجوع به ا
پراوندلغتنامه دهخداپراوند. [ پ َ وَ ] (اِ) چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان ). دریواس . فدرنگ . شجار.فَردر.
پرزیانلغتنامه دهخداپرزیان . [ پ ُ ] (ص مرکب ) ضارّ. پرضرر : شنیدستی آن داستان بزرگ که ارجاسپ آن پرزیان پیر گرگ . فردوسی .چنین گفت موبد به پیش گروه بمزدک که ای مرد دانش پژوه یکی دی
پروندلغتنامه دهخداپروند. [ پ َرْ وَ ] (اِ) گلابی . کمثری . امرود. مرود : گل پروند دسته بسته بودمست [ شاید: مشک ] در دیده ٔ خجسته نگر.عماره .
پایوندلغتنامه دهخداپایوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) پاوند. پای بند. پایگذار. || پیک پیاده که در هر منزل بداشتندی تا پیک مانده نامه به آسوده دادی و نامه زودتر بجای مقصود رسیدی . رجوع به ا
پراوندلغتنامه دهخداپراوند. [ پ َ وَ ] (اِ) چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان ). دریواس . فدرنگ . شجار.فَردر.
پرزیانلغتنامه دهخداپرزیان . [ پ ُ ] (ص مرکب ) ضارّ. پرضرر : شنیدستی آن داستان بزرگ که ارجاسپ آن پرزیان پیر گرگ . فردوسی .چنین گفت موبد به پیش گروه بمزدک که ای مرد دانش پژوه یکی دی
پروندلغتنامه دهخداپروند. [ پ َرْ وَ ] (اِ) گلابی . کمثری . امرود. مرود : گل پروند دسته بسته بودمست [ شاید: مشک ] در دیده ٔ خجسته نگر.عماره .