ریزیدنلغتنامه دهخداریزیدن . [ دَ ] (مص ) خرد شدن . (ناظم الاطباء). پاشیده شدن از یکدیگر. ریزریز شدن از یکدیگر. پوسیدن : تفتیت . تفتت ؛ از هم ریزیدن . متلاشی شدن . (یادداشت مؤلف ) : آن مردگان ... بریزیدند و خاک شدند. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). چون همه ٔ سنگها بیفکندند آن مرغ
رزیدنلغتنامه دهخدارزیدن . [ رَ دَ ] (مص ) رنگ کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ خطی ) (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (فرهنگ اوبهی ). رنگرزی کردن . (یادداشت مؤلف ) : آفتابت طباخی می کند و ماهت صباغی
رزیدنفرهنگ فارسی عمیدرنگ کردن جامه و پارچه؛ رنگ کردن؛ رنگرزی کردن: ◻︎ بِه ار در خُم می فروشی خزم / چو می جامهای را به خون میرزم (نظامی۶: ۱۱۶۶)، ◻︎ برآنکس که جانش به آهن گزم / بسی جامهها در سکاهن رزم (نظامی۵: ۷۹۶).
پر زدنلغتنامه دهخداپر زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پریدن ، چنانکه مرغی .- دل برای چیزی یا کسی پرزدن ؛ سخت عظیم آرزومند او بودن .
لوحةدیکشنری عربی به فارسیتخته , تابلو , ضربه , صداي چلپ , اويخته وشل , برگه يا قسمت اويخته , زبانه کفش , بال وپرزدن مرغ بهم زدن , پرزدن , دري وري گفتن
پرپرلغتنامه دهخداپرپر. [ پ ِ پ ِ ] (اِ صوت ) پِر و پِر.در تداول کودکان ، آواز پریدن گنجشک و جز آن . آواز پرش مرغ . آواز پرزدن مرغان . رجوع به پِر و پِر شود.- پرپر کردن ؛ برآمدن آواز پرش مرغ (در تداول اطفال ).